اولين سخن

سلام بر خواهر زاده عزيزم سلام بر كوچولوي دوست داشتني من سلام بر عزيز دايي

كوچولوي آسموني فرشته نازنين سلام بر تو

امروز شنبه هشتمين روز از شهريور ماه سال يكهزار و سيصد و نود وسه مي باشد و من اين وبلاگ را دارم براي تو طراحي ميكنم تا در آينده كه بزرگ شدي با خواندن اينها از خاطرات خوش دوران كودكيت لذت ببري البته اينو من برات درست ميكنم و بعد مديريتشو ميدم دستت ماماني تا خودش برات خاطره بنويسه با حس مادرانه اش كه اون بهتر از من برا كوچولوش ميتونه بنويسه...

كوچولوي خوشگل دايي دقيقا نميدونم كي بود ولي حدود دو ماه پيش بود كه خاله راحل خبر اومدن تورو به من داد و من از شنيدن اين خبر كلي خوشحال شدم و لذت بردم و به مامانت تبريك گفتم ...

دايي جان مامانت پرستاره و در بيمارستان بوعلي سينا سوپروايزر داروخانه است و كلي زحمت ميكشه بابات هم كه تو كاره بازاره همه كاره بيكاره يه روز دامپزشكي يه روز مرغداري يه روز پخش مواد غذايي و... من از كارش سر در نميارم...

جونم برات بگه كه دايي يه دختر داره بنام پارميس كه 18 ماه پيش در 28 بهمن 1391 پا به اين دنيا گذاشت و مامانت براش كلي زحمت كشيد ... دستت درد نكنه... دايي بهزاد هم دوتا فرشته كوچولو داره يكيش ياسين كه در 16 خرداد سال 1386 بدنيا اومده و دومي يسنا خانوم كه در 5 خرداد سال 1390 بدنيا اومده وبچه هاي خوبين... خاله راحل هم كه هنوز مجرده و قصد ازدواج نداره... 

دايي جان اميدورام كه اين مدتو تو دل آبجي ما خوش بگذروني و حسابي بهت خوش بگذره و به سلامتي به دنياي ما بيايي و همه رو از چشم انتظاري در بياري ...

همه منتظر رسيدن تو هستند...

دايي جان عزيز هنوز جنيستت مشخص نشده ولي من از همون لحظه اول به همه گفتم كه دايي جان ما پسره نه اينكه از پسر خوشم بياد نه يه حسي دارم كه اين طوري گفت... دختر يا پسر بودن بچه مهم نيست مهم سالم بودن بچه هست كه همه رو خوشحال ميكنه...

همه مون دوستت داريم كوچولوي مهربون